نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - برش 41
گیتی احدی خواهر شهید حمید احدی در کتاب "چشم‌هایش می‌خندید" می‌گوید: حمید که از در وارد شد، من و مامان از خوشحالی گریه کردیم. بعد از شایعه‌ی شهادتش، باور نمی‌کردم دوباره او را ببینم. دستش باندپیچی شده بود و پایش می‌لنگید.
کد خبر: ۵۴۹۴۱۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۳۰

محمد علی عرفانی در کتاب "روی جاده های رملی" روایت می کند: تا صبح شب نشینی کردیم و به خاطر پیروزی جشن گرفتیم. استکان داغ چایی را محکم چسبیدم و به شراره های آتش زل زدم. تکه های چوب توی آتش جلزوولز میکرد و می سوخت. چشم های مش عباد توی نور آتش موج برمیداشت.
کد خبر: ۵۴۶۱۸۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۱۵